روزهای ...

روزهای کمبود خواب

------------------------------

روزهای کار دو یا سه شیفت

------------------------------------

روزهای درس و امتحان دانش آموزانم

----------------------------------------

روزهای بالا و پایین آمدن های درهم (مذاکره برای مذاکره دیگه چیه)

---------------------------------------------

روزهای تعطیل کردن کلاس تو یه مدرسه دیگه. عجب دانش آموزایی

اسید پاشی

بعد از یه مدت به سرم زد که آشپز خونه و کابینت و .... تمیز کنم. از این مایع های براق کننده و سفید کننده ریخت  رو سر و صورت و چشام. چون خبرای اسید پاشی و این چیزا شنیده بودم خیلی ترسیدم پریدم رفتم زیر  دوش نیم ساعت تمام . از شانس بد من، آب، سرد نبود.نیم ساعت همش به اسید پاشی فکر می کردم که چقدر وحشتناکه. چشم، بینایی .....

---------------------------------------

صبح با چشمانی قرمز راهی مدرسه شدم.

----------------------------------------

تعطیلات خوبی بود. خدا را شکر طبق برنامه یک هفته پیش خانواده موندم.

-----------------------------------------

با کشتی رفتم.همه با کلی بار و بنه تو صف ایستاده بودن یه خارجی یه گوشه نشسته یه کوله پشتی بزرگی هم داره.اصلا هم برای سوار شدن عجله ای نداره. یه خانم هم به لباسش گیر دادن.یه خانم چادرشو بهش داد تا بتونه سوار بشه.

----------------------------------------

از امروز دیگه هوا خوب شده. بهاری شده