بوسه 365

اوایل تابستان:قرار این بود دستگیره در اتاق که داغون کرده بود و حالا داشت می رفت یا از پول پیش کم کنم یا خودش دستگیره بخره.دستگیره نخرید از پول پیش کم کردم.

چندین ماه بعد: میگه دستگیره خریدم.پولی که کم کردی رو پس بده!!!!! آقا شما خیلی باحالی بعد از 6 هفت ماه یاد دستگیره در خونه مردم افتادی. من 6 ماه پیش دستگیره خریدم حالا دیگه دستگیره نمی خوام. میگه:نه خودم خراب کردم خودم هم خریدم.میگه یادت نرفته که دستگیره گیر نمی اومد؟؟؟ حالا خریدم. گفتم آقا اصلا فکر کن من خونه رو فروختم دستگیره می خوام چیکار؟ میگه ....می خواستم سرمو بکوبم ...

------------------------------------------------

مسافری از ابوظبی  داره میاد. وای واقعا نمی دونم چی بگم. نمی دونم. جدی جدی داره میاد.

-------------------------

شاید قد من براش یه کم بلند بود یا قد اون یه کم کوتاه بود. با دو دستش سرم رو  گرفت،پایین آورد و بوسید. پدر دانش آموز. شرمنده کرد بدجور. آخه جلو جمع این چه حرکتی بود پدر جان. من یادم نمی آد کی خودمو خم کردم. تازه داشتم با حرارت بهش می گفتم مواظب پسرت باش حیفه باید درس بخونه و......

----------------------------

حالا یکی دو همکاری که صمیمی هستند لپمو می کشن.

-------------------------------------------

آهنگ این هفته : 365 سپیده.

مردی با موهای جو گندمی

امروز بالاخره پارکینگ مدرسه درست شد.

-----------------------------------

این دو ماه هر روز تقریبا تاخیر 5 ، 10 یا 15 دقیقه داشته ام. حالا می خوام نداشته باشم.

---------------------------------

هر صبح پوشه (کار برگ دبیر)دبیرانی که کلاس دارند روی میز میذارن.هر وقت با تاخیر می رسیدم.سریع بر می داشتم می رفتم کلاس. مردی با موهای جو گندمی همان جا پشت میز نشسته .بعضی روزا سری تکان می دادم بعضی موقع هم صبح بخیر و ....

-------------------------------

هفته پیش به معاونان محترم گفتم اگر کاغذ گیر میاد می خوام بعد از دو ماه یه امتحان بگیرم. گفتند کاغذ نداریم ولی کاغذ هایی که پارسال استفاده شده یک رو هستند، استفاده می کنیم.

-------------------------------------------------

بارندگی های این چند روز هوایی خنک با خودش آورده.

------------------------------

ظهر خسته و کوفته و گشنه.خواب را به خوراک ترجیح دادم. یکی زنگ زد.جلسه شورای دبیران ساعت یک و نیم بعد از ظهر.تلفنم رو خاموش کردم.نزدیکای غروب بیدار شدم. چیزی برای خوردن نیست. 

حس رفتن و خرید هم نیست. این جاست که فست فود برای سلامتی مفید است.

--------------------------------------

پی نوشت:

امروز صبح زود رسیدم مدرسه. خدای من!آن مرد با موهای جو گندمی، مدیر مدرسه می باشد.