از پایه به ارشد

از مدرسه فقط امتحاناش مونده.یه چند تا کلاس رفتم. کلاس رفع اشکال.

--------------------------------------------

ناهار دعوت دوستان .شب جمعه با دوستان قدیمی گذشت.

-------------------------------------------

شب وقتی برگشتم دیدم یه راننده آژانس منتظره.همانطور که آرام آرام در ساختمان باز می شد. راننده هم آرام آرام جلوتر رفت تا راه منو باز کنه.من هم آرام آرام وارد شدم.در هم آرام آرام بسته میشد.اما همه چی آروم  آروم نبود.

---------------------------------------------

یکی از همسایه ها کارهای ساختمانی و ساخت ساز انجام میده.از بلندی افتاده بود.خانمش رو  با دو تا خانم دیگه کنار آسانسور دیدم.رنگش پریده بود.

-------------------------------------

بهش گفتم به آژانس بگو بره خودم می رسونمتون.

-----------------------------------

 فک و فامیل و آشناش بیمارستان بودن.

------------------------------------

پاش شکسته بنده خدا.

--------------------------------------

مدیر به این خوبی ندیدم.برای همینه بهش می گم خانم مدیر عزیز.رفته کارگزینی اداره گفته چک کنید به این دبیرمون طبقه تعلق میگیره یا نه؟ ارتقا شغلی از پایه به ارشد.30 هزار تومن حقوقم اضافه شده.

---------------------------------------

باید سیستم اداره جوری باشه که هر کسی ارتقا پیدا میکنه بدون مراجعه حکم جدید براش صادر بشه.مثل این که هر چند وقت یه بار باید به اداره سر زد.


روز معلم،حسادت و شرمندگی

روز جهانی معلم سیزده مهر هست. 5 اکتبر.اما این روز در هر کشوری متفاوت هست.در افغانستان همان 13 مهر جشن گرفته میشه. در امارات متحده عربی و بسیاری از کشورهای عربی 9 اسفند.در ایران 12 اردیبهشت و در امریکا تقریبا یک هفته بعد از ایران.

---------------------------------------------------------------

چند سالی که مدرسه پسرانه بودم روز معلم خبر خاصی نبود.فقط مدیر کادو می داد. پتو ،روتختی ، ظرف ..... از دانش آموزان خبری نبود.

----------------------------------------

خانم مدیر خیلی تاکید داشت که مدرسه باشم.من هم فکر می کردم همه معلما رو جمع می کنه و تبریکی میگه و یه کادویی هم میده.

------------------------------------------

همه دانش آموزان توی سالن جمع شده بودند.دیر رسیدم. معلمان هم به ترتیب نشسته بودند.دو تا آقا مسن هم که تا حالا ندیده بودم هم نشسته بودند.یه دانش آموز هم داشت یه مقاله یا شعری می خوند.به خاطر این که این مراسم برام غیر منتظره بود نمی دونستم چی به چیه.

-----------------------------------------------------

یه دانش آموز برام نوشیدنی آورد ......شیرینی هم اوردند.همه کار ها بر عهده دانش آموزان بود.

دو تا آقا هم رفتند مدیر هم تا در سالن همراهی شون کرد.نوبت رسید به کادو ها .......این همه کادو یک جا ندیده بودم.

یه دانش آموز که مجری مراسم بود اسم دانش آموزان را می خوند و دانش آموز می امد و خودش کادو را می آورد کنار صندلی معلمان.متاسفم که خیلی از معلمان  کامل از جاشون جلو بچه ها هنگام کادو گرفتن بلند نمی شدن.متاسفم که یکیشون  حتی یه دانش آموز رو نبوسید.متاسفم که ......

-------------------------------------------------

اسامی سریع خونده می شد و کادو ها توسط اهدا کننده ها تقدیم می شد.جلو هر دانش آموز کامل ایستادم  و برای همه همین جمله را می گفتم: واقعا شرمنده کردین، راضی به زحمت نبودم.دستت درد نکنه.

----------------------------

خجالت کشیدنشون و خجالت کشیدنم ،خیلی آزارم می داد.

....................................................

مراسم که تمام شد حسادت ها و تعریف و تمجید ها شروع شد.و همه کادوهایشان را روانه ماشین هایشان می کردند.یا جایی مناسب گذاشتند.کادوهامو از سالن نیاوردم. یکی گفت : چکار کردی باهاشون که حسابی هواتو داشتن؟ یکی گفت:بیشتر اسم شما خونده میشد.

یکی گفت : چرا کادوهاتونو نیاوردین.نترسین کسی باهاتون کاری نداره.یکی می گفت : زنگ بزنم وانت بیارن.همه راضی به نظر می رسیدن ولی یه جورایی به هم حسادت می کردن.

----------------------------------------

وقتی مدرسه تعطیل شد و همه رفتند من هم رفتم کادو ها رو برداشتم اومدم خونه وسط اتاق ریختم. اما حس خوبی ندارم.