باز هم تعطیلی. کم کم بچه ها به درس و مدرسه ،امتحان، عادت کرده بودند که تعطیلی های وسط هفته همه برنامه ها رو به هم ریخت.هفته پیش دوشنبه،این هفته سه شنبه. یا دبیر نیست یا دانش آموز.خانم مدیر که بماند. دوستان که همه ازدواج کردن و همه به اتفاق خانم و بچه ها دارن از تعطیلات استفاده می کنن. من هم یه جوری گذروندم.تصمیم گرفتم یه تغییراتی تو زندگیم بدم.رستوران و جاهایی که میرم برای ناهار و شام رو می خوام تغییر بدم.این اولیشه.پارسال می خواستم آشپزی یاد بگیرم نشد.خوب در نمی امد.بی خیالش شدم.این که نشد زندگی.اعصاب ندارم.والا.
در آخر این که چند تا دانش آموز هم به یکی از همکارام درباره من گفتن تاخیر ،غیبت ،مریضی،مسافرت تو زندگیش وجود نداره.
---------------------------------------------------------------------------------------------
حالشونو می گیرم .میخوان من نباشم؟؟؟!!!.از الان افتادن.
وای اونقدر حرص در می آرن این معلم های با انضباط
سلام خوبی؟
چه باحال.. از اون معلم سخت گیر هایی ها..
اینجا میام یاد شلوغ کاری های خودم تو راهنمایی می افتم..