خانه عناوین مطالب تماس با من

یادداشت های یک دبیر گمنام

یادداشت های یک دبیر گمنام

پیوندها

  • نگاه(مریم الویری)
  • خاطره
  • نگارینه بهار
  • بی ادعا مثل دستکش فر
  • یک زن،یک مادر،یک همسر،یک معلم
  • همه ی حرف های من
  • جامعه شناس جوان
  • ساده و بی ادعا
  • نابخشوده
  • شان من گم شده
  • لبخند بزنید
  • نیوشا
  • یلدا و یاشار
  • ایران دخت
  • یاداشت های رسول پاپایی
  • دو مددکار
  • یک لبخند

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • نشد
  • سخت
  • خبری در راه است
  • خستگی و خوشحالی
  • روزهای ...
  • اسید پاشی
  • دانش آموزان من
  • انتخاب
  • گربه
  • عسلویه
  • استقلال مالی
  • اشتباه یا فرصت
  • تصادف
  • کفتر
  • روزهای سخت

بایگانی

  • مرداد 1394 1
  • خرداد 1394 1
  • اسفند 1393 1
  • بهمن 1393 1
  • آذر 1393 1
  • آبان 1393 1
  • مهر 1393 1
  • شهریور 1393 1
  • تیر 1393 1
  • خرداد 1393 1
  • اردیبهشت 1393 2
  • اسفند 1392 2
  • بهمن 1392 1
  • دی 1392 2
  • آذر 1392 2
  • آبان 1392 3
  • مهر 1392 3
  • مرداد 1392 3
  • تیر 1392 2
  • خرداد 1392 2
  • اردیبهشت 1392 2
  • فروردین 1392 2
  • اسفند 1391 2
  • بهمن 1391 1
  • دی 1391 2
  • آذر 1391 2
  • آبان 1391 2
  • مهر 1391 2
  • تیر 1391 1
  • خرداد 1391 3
  • اردیبهشت 1391 3
  • فروردین 1391 2
  • اسفند 1390 3
  • بهمن 1390 4
  • دی 1390 3
  • آذر 1390 3
  • آبان 1390 4
  • مهر 1390 2

آمار : 26414 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • نشد چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1394 00:20
    حالا با وجود واتساپ و وایبر و تلگرام این جا کم میام. البته تو این مدت زندگی درست حسابی نداشتم. --------------------------------------------------------------------------------- این جا تغییر کرده. انگار بهتر شده و حس می کنم بزرگ تر شده. بلاگ اسکای رو میگم....
  • سخت دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1394 11:41
    سخته یکی از اعضای خانوادت دیگه نیست. سخت تر اینه که باورت نمیشه. سخت ترینش اینه که نمیدونی چطور کنار بیای.
  • خبری در راه است یکشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1393 09:30
    تغییر اساسی در زندگی.
  • خستگی و خوشحالی چهارشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1393 17:46
    حالا میشه گفت خسته ام . تا حالا اینقد خسته نبودم. ------------------------------ امتحان نوبت اول هم تموم شد. ---------------------------------- از اونجایی که نقد کار می کنم .فروش مغازه کم شده. دختر و پسرای مرحوم که من مغازشون اداره می کنم کم کم صداشون در اومده. ---------------------------------------------------------...
  • روزهای ... یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1393 11:24
    روزهای کمبود خواب ------------------------------ روزهای کار دو یا سه شیفت ------------------------------------ روزهای درس و امتحان دانش آموزانم ---------------------------------------- روزهای بالا و پایین آمدن های درهم (مذاکره برای مذاکره دیگه چیه) --------------------------------------------- روزهای تعطیل کردن کلاس...
  • اسید پاشی یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 08:57
    بعد از یه مدت به سرم زد که آشپز خونه و کابینت و .... تمیز کنم. از این مایع های براق کننده و سفید کننده ریخت رو سر و صورت و چشام. چون خبرای اسید پاشی و این چیزا شنیده بودم خیلی ترسیدم پریدم رفتم زیر دوش نیم ساعت تمام . از شانس بد من، آب، سرد نبود.نیم ساعت همش به اسید پاشی فکر می کردم که چقدر وحشتناکه. چشم، بینایی ........
  • دانش آموزان من جمعه 18 مهر‌ماه سال 1393 07:30
    این مدرسه خیلی خیلی حوصله می خواد. چقدر دانش آموزاش فعالن. چقدر سوال می پرسن. ------------------------ هر چی سوال میدی انجام میدن هر چی میشینی باهاشون بحث می کنی بازم جواب میدن. ----------------------------- وقت بین دو کلاس هم بیشتر وقتا میان سوال می پرسن. ----------------------------- مدرسه مشرف به مجتمع مسکونی هست....
  • انتخاب چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 08:42
    دو هفته ای هست که میرم مدرسه. دو روز در هفته. درست ساعت 7.30 مدیر جدید زنگ زد شما امروز کلاس دارید. یادتون رفته؟ مدیر راست می گفت . تا ظهر مغازه نرفتم. کلاس مرور و آمادگی برای شروع مدرسه. تا حالا 15 شهریور مدرسه نرفته بودم. --------------------------------------------- بعد هم مثه بچه مدرسه ای ها رفتم لباسامو تحویل...
  • گربه چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 02:09
    از روزی که مسئولیت فروشگاه رو بر عهده گرفته ام تقریبا تمام بدهی ها وصول شده. و فقط نقد کار می کنم. فقط نقد باعث شده خیلی از مشتری ها بپرن. =================== از یه مدرسه نمونه زنگ زدند. مدیر می خواد شما رو ببینه. دوشنبه یا چهار شنبه. شما رو معرفی کردن برای سال آینده. =================== منم یادم رفت زنگ بزنم یا برم...
  • عسلویه شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1393 08:48
    عسلویه تا این جا خیلی دوره ولی من مجبور شدم یه روز برم. ------------------------------- آقای مهندس از دوستان قدیمی خانواده که من زیاد نمی شناسم اونجا کاری کرده بود که من برای ضمانت رفتم موقت آزادش کردم(آزادش کردن) --------------------------- من هیچ نوع ضمانتی رو قبول نمی کنم ولی مادر پیغام داده بود. خانمش هم خیلی بی...
  • استقلال مالی شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 12:33
    آخرین بخش کار نمره پایانی هست. کلی برگه تو اتاق ریخته. بر اساس یه عادت قدیمی همه برگه ها باید تو اتاق پخش و پلا بشن و بعد یکی یکی مرتب بشن. حس قشنگیه وقتی همه برگه ها مرتب و نمره ها وارد لیست میشن. ------------------------------ دورد بی کران و خالصانه نثار دانش آموزان عزیزی که برگه سفید و بدون جواب تحویل دادن و کار...
  • اشتباه یا فرصت دوشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1393 17:52
    یک هفته مانده به تعطیلات نوروز 93، یکی از همون روزایی که مدرسه تعطیل شده بود و از بیکاری مثلا خونه تکانی می کردم یه اشتباه خیلی بزرگی کردم. -------------------------------------------------- شاید اشتباه نبود. شاید یه فرصته. ----------------------------------------------------- از همون روز ، روزهای خوش تعطیلی ، خوابیدن...
  • تصادف شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 14:11
    خونه رو به هم ریختم. از هر طرف می خوام تمیز کنم می بینم خیلی کار داره. بهتره بی خیال بعضی قسمت ها بشم. ----------------------------- از امروز مدرسه نرفتم. وارد تعطیلات شدم. تعطیلات نوروزی. ------------------------------------- تو دفتر هواپیمایی یکی از منشی ها حالش به هم خورد.یعنی کلا غش کرد. همه هول کردند. یکی میگه آب...
  • کفتر شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 15:15
    سه شنبه : قرار بود روحانی بیاد. مدرسه نرفتم .خوابیدم تا 10 صبح.مدرسه هم تعطیل بوده.از برکات سفر استانی. ------------------------------------- چهارشنبه : چون بین تعطیلی بود هر کلاسی 10 تا 12 دانش آموز نبودند. ------------------------------------------- شنبه: احتمالا هفته آخر مدرسه هست. یکی از کلاسا 17 نفر غایبند. بوی...
  • روزهای سخت شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 21:10
    روز سخت ناخوشی مادر. خدا را شکر به خیر گذشت. ------------------------------ روزهای سخت تیر کشیدن و درد شدید کتف. یک روز صبح که بیدار شدم خبری ازش نبود.خدا را شکر به خیر گذشت. ------------------------------------ روزهای سخت رفت و آمد بین بندر و قشم. --------------------------------------------- روزهای سخت خراب کردن...
  • تعطیلات امتحانی سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 19:28
    بارون بازم بارون خیلی بلند خیلی گرون هیچ وقت نتونستم یاد بگیرم. همیشه می سوزه رادیو شما برنامه به فارسی پخش میکنه.آهنگ و خبر ...
  • جریمه سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1392 16:54
    اول صبح یه اصلاح و یه دوش حسابی چسبید. صبحونه وقت نشد گذاشتم تو ماشین که تا رسیدن به مدرسه بخورم. ----------------------------------------------- آقا پلیسه اشاره کرد بزن کنار. عجب قدی، عجب چشم تیزی. کمربند و سریع بستم.ولی دیگه کار از کار گذشته بود. ---------------------- بحث کردن فایده نداره. خوب راست میگه نبسته بودم....
  • بوسه 365 یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 08:23
    اوایل تابستان :قرار این بود دستگیره در اتاق که داغون کرده بود و حالا داشت می رفت یا از پول پیش کم کنم یا خودش دستگیره بخره.دستگیره نخرید از پول پیش کم کردم. چندین ماه بعد : میگه دستگیره خریدم.پولی که کم کردی رو پس بده!!!!! آقا شما خیلی باحالی بعد از 6 هفت ماه یاد دستگیره در خونه مردم افتادی. من 6 ماه پیش دستگیره خریدم...
  • مردی با موهای جو گندمی شنبه 2 آذر‌ماه سال 1392 19:16
    امروز بالاخره پارکینگ مدرسه درست شد. ----------------------------------- این دو ماه هر روز تقریبا تاخیر 5 ، 10 یا 15 دقیقه داشته ام. حالا می خوام نداشته باشم. --------------------------------- هر صبح پوشه (کار برگ دبیر) دبیرانی که کلاس دارند روی میز میذارن.هر وقت با تاخیر می رسیدم. سریع بر می داشتم می رفتم کلاس. مردی...
  • سه روز و نصفی شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 15:13
    سه شنبه صبح خیلی کار داشتم از داراریی گرفته تا دفتر اسناد و یک سری کارهای بانکی. --------------------------------------------- عصر سه شنبه سفر سه روزه به قشم کنسل شد. چند نوع غذا با مواد لازم و نحوه پخت از اینترنت گرفتم. برای سه روز تعطیلی کلی خرید کردم. -------------------------------- صبحانه و ناهار و شام مفصل همراه...
  • خواهر یا مادر یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1392 14:06
    ساعت 8 رسیدم مدرسه. هنوز صف هست. سر کلاس دانش آموز رو اعصابم راه میره.میگه آقا محرمه چرا پیراهنت ...... ----------------------------- توی دفتر مدرسه دو تا معلم دارن بحث می کنن.یکی با آب و تاب از ایران باستان و زرتشت و کوروش و این حرفا میگه یکی هم از محرم و عزا داری. اینا هم دارن رو اعصابم راه میرن....
  • باران دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 21:29
    دویدن و پیاده روی.امروز یک هفته میشه که هر صبح یا غروب میرم. صبح ها تعداد خانوما بیشتره غروبا آقایون بیشترن. خوبیش اینه که شبا راحت می خوابم و با تخت و تشک و بالش (ت) درگیری پیش نمیاد. ---------------------- امروز حسش نبود.نرفتم مدرسه. اصلا نمی دونم امروز مدرسه باز بود یا نه؟ کسی هم زنگ نزد. -------------------------...
  • اشتباه یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 08:30
    یه بعد از ظهر یه خانم زنگ زد. گفت از شرکت ..... که بزرگ ترین .... در کشور و ....از این حرفا. ما سفارش هایی که پارسال براتون انجام دادیم امسال برای شما با همون قیمت پارسال و همون کیفیت انجام میدیم.فهمیدم اشتباه گرفته ولی لهجه اصفهانی بود و صدا ملکوتی...... میگه:من فکر کردم شما آقای .... هستین که پارسال سفارش ........
  • داستان دو مدرسه یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1392 17:12
    تداخل ساعت تدریس این مدرسه با اون مدرسه. آخرش 24 ساعت در 2 مدرسه.سه روز کار در هفته. ----------------------------------- مدرسه اول: لیست دانش آموز ،صندلی،میز دبیر ، ماژیک و وایت برد ندارد. دانش آموز هم بعضی ها کتاب دارند بعضی ها هم ندارند. خودکار هم بعضی ها دارند بعضی ها ندارند.بعضی ها گوشی دارند بعضی ها هم ندارند....
  • مهر 92 شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 12:50
    تعطیلات هم تمام شد. --------------------------- امروز صبح رفتم اداره. خلوت و آروم. بعد از احول پرسی و کلی گیر دادن اشاره می کنه به پرینتر که رو میز دیگه هست، ابلاغتو بردار. سوغاتی چی آوردی؟ ... ----------------- 24 ساعت تدریس تو 2 تا مدرسه. ----------------------------------- مدرسه اول: معاون مدرسه را تو راهرو با یه...
  • گاز سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1392 13:16
    یکی از دوستان زنگ زد گفت مهمان نمی خوای؟ گفتم نه. گفت 4 نفر بیشتر نیستیم یه روز بیشتر نمی مونیم. گفتم یه روز؟؟!گفت می دونی چند وقته لوله گذاری برای گاز شهری شروع شده. گفتم خوب؟ گفت یارو زده شاه لوله آب رو داغون کرده. آب نداریم به این زودی ها هم درست نمیشه. عجب دست پختی. عجب سلیقه ای.تو خونه مثل مهمون بودم.منو همکار...
  • جواب رد شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 06:30
    یه بنده خدایی زنگ زد برای ضمانت وام. از آن جا که ضامن کسی نمی شم جواب رد دادم. چقدر ناراحت شد و چقدر ناراحت شدم. --------------------------- یه خانمی زنگ زد برای کلاس خصوصی بچه هاش. دخترش سوم راهنمایی پسرش سوم دبیرستان. میگه امسال هر دوتاشون تنبلی کردن.کلی توضیح داد. میگه 4 روز در هفته. پسرم شاید بیاد ولی دخترم خودتون...
  • فرار از زندان سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 14:02
    سبد کالا تا پارسال رایگان بود. حالا میگن 80 یا 90 تومن بابتش بدین. از خیرش گذشتم. مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان. ------------------ حقوق دوباره یه 100 تومنی اضافه شد. ------------------------------ این ماه سفر به امارات عجب رونق گرفته. ----------------------------------------- آهنگ این روزا : دستامو محکم تر بگیر =...
  • امتیاز یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 21:01
    امتیازم خیلی پایینه ساعت ضمن خدمتم خیلی کمه این یعنی برام امکان تدریس تو یه مدرسه خوب وجود نداره. این یعنی دنبال 24 ساعت برای تکمیل موظفیم باشم. حالا هر جا شد. ولی مدرسه های عادی هم لذت خاص خودشو داره.
  • قطع برق و یادی از گذشته شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 13:00
    قطع برق توی تابستون اون هم با دما و شرجی بالا این جا چیز عجیبی نیست. اما قطع برق دیشب طولانی تر شد. ------------------------------- همسایه ها هم نیستند که غر بزنن ونظر کارشناسی بدن یا بچه هاشون صداشون از گرما دربیاد. ------------------------------- قطع برق از ساعت یازده شب تا سه صبح . یک ساعت اول صبر می کنم / نیم ساعت...
  • 75
  • صفحه 1
  • 2
  • 3